**(دوست من سلام)**
21 آذر 1391برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده :

بهترين دوست

مطلب ارسالی ازچادرممنوع

 

* بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و

خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.

 

* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.

 

* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.

 

* خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!

 

* این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.

 

* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.

 

* یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.

 

* کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.

 

* آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.

 

* کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.

 

* خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.

 

* ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.

 

* آنکه  خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.

 

* خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.

 

* بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می

ماند.

 

* روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.

 

* برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.

 

* شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.

 

* به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.

 

* چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.

 

* امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

 

*اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از مابپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟

 

* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.

 

* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو.

 

* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.

یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 2:22 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

گریه کردن برای اباعبدالله (ع) از دیدگاه امام خمینی

در خصوص الهام گرفتن انقلاب اسلامی از نهضت امام حسین(ع) در عاشورای سال 61 هجری قمری سخنان زیادی گفته شده است؛ اما گویاترین سخنان در این خصوص کلام عمیق و صریح امام خمینی است که در قالب چند سخنرانی به این موضوع پرداخته اند.

ایشان در روز سی ام مهرماه 1358  طی سخنانی در جمع  نمایندگان اقشار مختلف مردم و عشایر، به تشریح اهمیت قیام امام حسین(ع) و فلسفه عزاداری برای ایشان پرداخته و نکته ظریفی را در موضوع گریه کردن در عزای آن امام بزرگوار بیان می کنند.

سید الشهدا اسلام را زنده نگه داشته است

اسلام را تا حالایی که شما می‏ بینید، اینجا ما نشسته‏ ایم، سیدالشهدا زنده نگه داشته است‏ سیدالشهدا ـ سلام‏ اللّه‏ علیه ـ تمام چیز خودشان را، همۀ جوانان خودش را، همۀ مال و مَنال، هرچه بود، هرچه داشت ـ مال و مَنال که نداشت ـ هرچه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و برای تقویت اسلام و مخالفت با ظلم قیام کرد.[در]مخالف با امپراتوری آن روز، که از امپراتوریهای اینجا زیادتر بود، قیام کرد در مقابل او با یک عدۀ قلیل. و با این عدۀ قلیل در عین حالی که شهید شد، غلبه کرد. غلبه کرد بر این دستگاه ظلم و شکست داد آنها را. ما که دنبالۀ او هستیم و مجالس عزا از آن وقت، به امر حضرت صادق ـ سلام‏ اللّه‏ علیه ـ و به سفارش ائمۀ هدی ـ علیهم ‏السلام ـ ما بپا می‏ کنیم این مجالس عزا را، ما همان مسئله را داریم می‏ گوییم؛ مقابل ظلم است، مقابل ظلم ستمکاران. ما زنده نگه داشتیم، خطبای ما زنده نگه داشتند، قضیۀ کربلا را؛ و زنده نگه داشتند قضیۀ مقابلۀ یک دستۀ کوچک اما با ایمان بزرگ را در مقابل یک رژیم طاغوتی بزرگ. گریه کردن بر شهید؛ نگه‏داشتن زنده نگه داشتن نهضت است اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاند، یا به صورت گریه ‏دار خودش را بکند، این جزایش بهشت است. این برای این است که حتی آنی که با صورت گریه ‏دار خودش را، صورتش را می‏ کند یک حال حزن به خودش می‏ دهد و صورت گریه ‏دار به خودش می ‏دهد، این نهضت را دارد حفظ می‏کند؛ این نهضت امام حسین ـ سلام‏ اللّه‏ علیه ـ را حفظ می‏ کند. ملت ما را این مجالس حفظ کرده.

افشاگری ظالم در مجالس سیدالشهداء

بی خود نبود که رضاخان ـ مأمورین ساواک رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری نبود. رضاخان هم چو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود[برای]آنهایی که کارشناس بودند؛ آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمن های ما، که مطالعه کرده بودند در حال ملت ها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می‏ دیدند آنها که تا این مجالس هست و تا این نوحه‏ سرایی هایِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی‏ توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضاخان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را به چپاول بردند. در زمان محمدرضا هم به همین معنا، منتها با فرم دیگر، به فرم دیگر، نه با آنطور سرنیزه، به یک جور دیگر، این طایفه را می‏ خواستند کنار بگذارند. حالا هم همانها[هستند]منتها جوان های ما را بازی می‏ دهند. همان مسئله است. همان مسئلۀ زمان رضاخان است که مجالس را او قدغن کرد. حالا یک دسته ‏ای آمده‏ اند می‏ گویند که نه، دیگر روضه نخوانید! نمی‏ فهمند اینها که روضه یعنی چه. اینها ماهیت این عزاداری را نمی‏ دانند چیست. نمی‏ دانند که این نهضت امام حسین آمده تا اینجا، تا این نهضت را درست کرده.

این نهضت پرتوی است از نهضت عاشورا

این تابع، این یک شعاعی است از آن نهضت. نمی‏ دانند که گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگه‏داشتن نهضت، و زنده نگه‏داشتن همین معنا[ست]که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد. دستور است. آن دستور عمل امام حسین، سلام‏ اللّه‏ علیه. دستور است برای همه: کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا؛ وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را.

درس عاشورا

امام حسین با عدۀ کم همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچه‏ ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسئله، مسئله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه‏ ها می‏ترسند، برای اینکه گریه‏ ای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دسته‏ هایی که بیرون می‏آیند، مقابل ظالم هستند؛ قیام کرده ‏اند. اینها را باید حفظ کنید. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود. بازی تان ندهند این قلمفرساها! بازیتان ندهند این اشخاصی که با اسماء مختلفه و با مرامهای انحرافی می‏خواهند همه چیز را از دستتان بگیرند. و اینها می‏ بینند که این مجالس، مجالس روضه، ذکر مصایب مظلوم و ذکر جنایات ظالم، در هر عصری[مظلومان را]مقابل ظالم قرار می‏دهد. اینها ملتفت نیستند که اینها خدمت دارند می‏ کنند به این کشور؛ خدمت دارند می‏ کنند به اسلام.

منبع: جماران

 

یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

امروز یه مطلب از سایت شهید آوینی برات گذاشتم لطفا بخونش

خرافه‌گرایی در ذکر مصیبت حضرت قاسم

شهید مطهری عروسی حضرت قاسم(ع) در کربلا را مردود می‏داند. متأسفانه برپایی مجالسی به نام «حنابندان قاسم» بدعتی است که ملاحسین کاشفی در مقتل ضعیف و متأخر «روضة الشهدا» پایه‌گذاری کرده است.

روز ششم ماه محرم، روز حضرت قاسم بن‌الحسن نوجوان شهید دشت نینواست. در برخی از هیئت‌ها و تکیه‌ها بر اساس یک باور غلط که اعتقاد دارند حضرت در کربلا ازدواج کرده است، به برگزاری مراسم حنابندان و یا عروسی در قالب عزاداری می‌پردازند!

برای بررسی درستی یا نادرستی این مطلب به کتاب‌های روایی و مقتل‌های مختلف رجوع شده است که ماحصل تحقیق در ادامه می‌آید:

 قاسم بن حسن(ع) در واقعه کربلا سنش از 10سال بیشتر بود، ولی به 15سال نرسیده بود، طبری می‏گوید: قاسم 10سال داشت و در مقتل «ابی‏مخنف» آمده که قاسم در کربلا 14 ساله بود.(1) علامه مجلسی می‏گوید: نقل ماجرای عروسی قاسم به مدارک معتبر متکی نبوده است، منشأ این حکایت دو کتاب است یکی «منتخب المراثی» که بهترین تألیفات به زبان عربی هست و نویسنده آن شیخ فخرالدین طریحی صاحب «مجمع البحرین» است و دیگری «روضة‌الشهدا» نوشته ملاحسین کاشفی صاحب انوار سهیلی است، این کتاب اولین مَقتلی است که به فارسی نوشته شده است(2) و فاقد اعتبار لازم است.

در این رابطه نقل می‏کنند که وقتی امام حسین(ع) مسیر مدینه تا کربلا را طی می‏کرد، حسن بن حسن(3) از عموی خویش امام حسین(ع) یکی از دو دختر او سکینه و فاطمه را خواستگاری کرد، حسین(ع) فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن، حسن خجالت کشید و جوابی نداد حسین(ع) فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم فاطمه بنت رسول(ص) شبیه‏تر است، به این ترتیب وجود فاطمه نو عروس در کربلا امری مسلّم است.

اگر فرض کنیم ازدواج قاسم درست باشد، باید گفت امام حسین(ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند که یکی را به حسن تزویج کرده و دیگری را برای قاسم عقد کرده‌اند. (4) یا اینکه بگوییم دختری که به عقد قاسم در آمده اسمش فاطمه نبوده و در تاریخ اشتباه نقل شده و اگر این داستان را صحیح ندانیم باید بگوییم راویان نام حسن را از روی اشتباه، قاسم نقل کرده‏اند.

با این وجود بیشتر تحلیل‏گران واقعه عاشورا عروسی قاسم را نادرست می‏دانند، محدث قمی در «منتهی الآمال»(5) و در کتاب «نفس‏المهموم»(6) دامادی قاسم را رد می‏کند و می‏گوید نویسندگان نام حسن را با قاسم اشتباه کرده‏اند.

علامه شهید مرتضی مطهری عروسی قاسم را مردود می‏داند و مستند می‏کند به اینکه در هیچ کتاب معتبری وجود ندارد و حاج نوری هم گفته ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتاب «روضةالشهدا» آورده و اصل قضیه صددرصد دروغ است.(7


مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم نیز در تحلیلی بیان می‌دارد که به طور کلی آنچه از اشارات صاحب نظران و مشاهدات بر می‏آید نقل ماجرای عروسی قاسم که بیانی از شدت قساوت و بی‏رحمی لشکریان یزید است،(8) اگر به همان اندازه‏ای که تاریخ به آن اهمیت داده مورد توجه قرار بگیرد و بُغض محبین اهل‏بیت را نسبت به دشمنان برانگیزد، امری پسندیده است.

اما طبق اشاره‏ای که استاد مطهری دارد اگر بنا باشد که آن را با بزرگنمایی مطرح کنند و تعزیه از آن بسازند(9) و یا چنان‌که دیده شده حجله‏ای بیارایند و حنایی تدارک ببینند، در این صورت اهانتی به ساحت قدس عاشورا و فرهنگ عاشوراییان انجام داده‏اند.

چون برخی از صاحب نظران داستان عروسی قاسم در کربلا را غیر واقعی می‌دانند، لذا نمی‌توان به طور قطعی آن را قبول کرد، لازم است گفته شود که عروسی در میان اهل‌بیت(ع) با عروسی که در حال حاضر مرسوم است (و بیش‌تر به بدعت و معاصی شبیه است)، بسیار متفاوت است.

 

*معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

1. حماسه حسینی، شهید مطهری

2. ترجمه ارشاد، شیخ مفید

3. تحقیقی پیرامون نهضت عاشورا از مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه علمیه (جمعی از محققین)

4. دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع)

 

یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

امروز دو مطلب آموزنده از خواهر بزرگوارمون فاطمه (http://www.myhonour.loxblog.com/)براتون گذاشتم

ایشون همیشه به ما لطف دارن و برامون نظر و مطلب میفرستن.

داستان اول...

جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد . رفتن و ردپای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می بندند . جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند ، ستون ها فرو می ریزند ، درها می شکنند و دیوار ها خراب می شوند . او بارها و بارها تاج های شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود . او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها با این آواز کمی بلرزد .
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . غمگین شان می کنی . دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد.آن وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .
جغد گفت : خدیا ! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند .
خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ی و آن که می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ، می داند آواز او پیغام خداست.



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 1:46 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

امروز مطلبی رو که خواهر خوبم فاطمه خانوم فرستادن برات گذاشتم.

امیدوارم بپسندی...

سالها پیش مرد فروشنده ای که از شهر بیرون رفته بود،
پس از بازگشت متوجه شد که در غیاب او خانه و فروشگاهش آتش گرفته و سوخته و بدین ترتیب تمام دارایی خود را از دست داده بود.
اما او چه کرد؟ لبخند زد و چشمانش را به سوی آسمان گرفت و گفت:
خدایا می خواهی که اکنون چه کنم؟
روز بعد لوحی را بر ویرانه های خانه و فروشگاهش آویخت که روی آن نوشته بود:
فروشگاهم سوخت، خانه ام سوخت، کالایم سوخت، اما ایمانم نسوخته است،
فردا شروع به کار خواهم کرد..                 

چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 15:18 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

امروز هم يه مطلب جالب از يكي از وبلاگهاي همسايه (مدهوش،پاتوقی برای هوشبران جوان) برات پيدا كردم و گذاشتم كه بخوني...

حجاج چرا دور خانه خدا خلاف جهت عقربه هاي ساعت طواف ميكنند؟؟؟

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

این مطلب از کلام پیامبر نور و رحمت برات انتخاب کردم.

بهترین کارها،خداشناسی است.

کاری که با دانش قرین است،اندک و بسیار آن سودمند است و کاری که با نادانی قرین است،نه اندک آن سودمند است و نه بسیارش.

یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 15:1 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

ممنونم که با نظرات راهنماییم میکنی...

این باعث میشه که مطالب متنوع و پر بار باشه.

واسه همین یه مطلب از سخنان پیامبر رحمت برات نوشتم.

پیامبر(ص) می فرمایند:

وقتی خداوند برای مردمی بدی خواهد کارشان را به دست تجمل پرستان آنان می سپارد.

شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:38 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام...

امروز برات یه سخن از بزرگان نوشتم.

امور خود رابه خدا بسپارید...

اگر امور دنیایی خود را به خدا واگذار کنیم، امور اخروی را نیز خدا تامین خواهد کرد.

اما اگر امور دنیایی خود را با تقلای خودمان تامین کنیم،چون رزق مقدر و مقسوم است،تقلای بیهوده و بی ثمری است آخرتمان را هم تباه نموده ایم.

(حاج محمد اسماعیل دولابی)

دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : سعید

 دوست من سلام...

بازم یه مطلب دیگه از (دام بی دوام)

مي خواهم با ادب باشم

كه هر كه را نيست ادب لايق صحبت نبود

ادب،چوپان سخن است

كه نباشد اگر...

گله ی كلمات مي پراكنند

درست به مانند دانه هاي تسبيح

كه اگر نباشدشان بند...

به زير مي شوند دستها را و پاها را

و چه معلوم؟

كه كدامشان در كجا جاي گيرند

و از چه راه راهي شوند

مثل دانه هاي تسبيح من

كه كلماتي بودند...

شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 1:44 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام:

حرف امروزم برای تو اینه...

به دنبال شادیها باش چون غمها خودشان تو را پیدا میکنند

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام:

چن لحظه به این جمله که میگم فکر کن بعد بگو نظرت در موردش چیه...

(پيروزي از آن كساني است كه بيش ازهمه استقامت دارند)

خب...؟

نظرتو بگو دیگه....

سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : سعید

 دوست من سلام:

بازم با یه حرف دیگه اومدم سراغت...

حرف اینبار اینه که:

(سرنوشت هرانسان در کف دستشه پس دستتو  مشت کن تا کسی از سرنوشتت  با خبر نشه)

برا یه بارم که شده نظرتو بهم بگو....

سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 8:58 :: نويسنده : سعید

دوست من سلام

این جمله رو شنیدی؟

(گردش روزگار عجيب است ولي غفلت مردم از آن عجيب تر )
 
نظر تو چیه...؟
بهم بگو چه نظری داری ، میخوام بدونم ، آخه برام مهمه که دوستم چه نظری داره....


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 106
بازدید هفته : 169
بازدید ماه : 165
بازدید کل : 83469
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

..................اوقات شرعي
.................. ***** *** صدایاب